هر انچه نباید در ذهنم بماند

شماره10

بسم الله الرحمن الرحیم

الرحمن الرحیم

:)

شاید امشب بعد از مدت ها احساس ارامش کردم، این ارامش از جایی که نوشته ام رو ضخیم کردم بهم دست داد، منم بهش دست دادم ^^ :))

قرار شده بود نیما(شوهرم) عصر بره دنبال مادرش و برن سر مزار، منم گفتم من رو بذار خونه خواهرم. از عید انقدر بهش گفته بودم و همش یا مخالفت میکرد یا به هر دلیل نمیشد برم که بی هیچ حرفی گفت باشه، رفتم خونه خواهرم و دو ساعت بعدش مامانم و خاله ام و دختر خاله ام اومدن اونجا ^^

دو سه ساعت پیش هم بودیم که نیما زنگ زد و گفت میایی خونه یا بازم میمونی؟ خسته بودم و گفم بیا دنبالم. توی راه بهم گفت: یه چیزی میخوام بهت بگم ولی بین خودمون بمونه گفتم باشه. دوباره گفت هیچکس نفهمه ها!! این تاکید به خاطر این بود که هنوز واسه کاری که میخواد بکنه شک داره و نمیخواد کسی بفهمه، در کل برای بی اعتمادی نبود.

گفتم باشه چی شده؟ گفت: 

خب من الان نمیگم چی گفت :)))) از کجا معلوم فردا یکی نیاد اینجا رو بخونه من و شوهرم رو بشناسه یا نه؟؟ :))))))))


+به روح معتقد نیستم =))


۳ ۱
المی ...
۱۲ شهریور ۰۰:۵۵
مرسی واقعا :-\ 
یعنی شش ساعته دارم میخونم بعد هیچی نههههه واقعاااااااا :-\ 

:))))

پاسخ :

:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
=))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
کمی خلوت گزیده!
۱۲ شهریور ۰۱:۲۲
خب خداروشکر که به روح معتقد نیستی! :)))
خوشحالم برات...
ان شاءالله بیشتر و بیشتر بشه آرامش هات...

پاسخ :

:))))))))))))

سپاس :)) 
انشاالله همه ی ادم ها به ارامش برسند :)
آرامش آسمانی
۱۲ شهریور ۰۳:۲۹
خخخخخخخخخخخخخ
عالی بود!!!
دقیقا از فضولی مردم.خخخخخ

پاسخ :

خخخخخخخخخخخخخخخخ:)))))



کافه نشین
۱۲ شهریور ۰۴:۱۶
خیلی به کامنت ها اعتماد نکن. فضای درونت با این کامنت ها آروم نمیشه.
همه چیز رو تو داری پیش می بری توی اون زندگی، میدونم.
...و نمیدونم
ولی نمیخوام حس تنهایی کنی. بنویس خواهر خوب :-)

پاسخ :

حقیقتا من انقدر توی زندگیم دیده نشدم که این کامنت هاتون برای من حکم یکم دیده شدن داره :(
Suzume Sama
۱۲ شهریور ۰۹:۰۹
اصلا از این نوشته ات ارامش و خوشحالی میپاشه بیرون:)

پاسخ :

اره :))
m__ k1996
۱۳ شهریور ۱۲:۵۵
خوشحال مان کرد خوشحالیتان
واما مردیم از کنجکاوی با طعم فضولی😊😊😊

پاسخ :

ممنونم
:)))))))
نسل چهارمی
۱۴ شهریور ۱۲:۲۵
^_^

پاسخ :

^^
Poker Face
۱۴ شهریور ۱۵:۴۵
:/ هنوز به تهش نرسیده بودم بعد باخودم گفتم خوبه گفته کسی نفهمه ها:دیی!

پاسخ :

پس دیدین راز نگه دار خوبی هستام؟
1 بنده ی خدا
۲۲ شهریور ۱۰:۵۸
:-/ چرا با روح و روان ما بازی میکنی خواهر؟بیا در گوش من بگو.من قول میدم به کسی نگم:-P ;-) :-) 

پاسخ :

=))))))))
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
یک زن از اهالی ایران زمین، متولد سال هزار و سیصد و هفتاد خورشیدی، متاهل، دارای یک فرزند به اسم هدیه،
باشد که در این دیار هزار رنگ مجازی، دلی سبک کنم از غم...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان