پنجشنبه ۲ شهریور ۹۶
خونه خواهرم اومدم؛ دخترا خوابیدن، نشستم پای کامپیوترش؛ عکس های خانوادگی رو دیدم...
پر از تلخی بود...
بد نبود..
لازم داشتم کمی گریه کنم
+برام دعا کنین خوشبخت بشم. از این زندگی فلاکتی بریدم دیگه...
خونه خواهرم اومدم؛ دخترا خوابیدن، نشستم پای کامپیوترش؛ عکس های خانوادگی رو دیدم...
پر از تلخی بود...
بد نبود..
لازم داشتم کمی گریه کنم
+برام دعا کنین خوشبخت بشم. از این زندگی فلاکتی بریدم دیگه...
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.