جمعه ۱۹ شهریور ۹۵
یه دوش سه دقیقه ای میگیره، میگم اصلا اب به تنت خورد؟ میخنده و میگه دم گرفتم برا ماب بیار دارم خفه میشم. نگاهی گذرا بهش میندازم و میرم براش لباس بیارم و میگم خدا شفات بده عزیزم. میخنده و میگه بیا اینجا. میرم پیشش پیشونیم رو بوس میکنه و میگه حالا برو بیار
:|
لباس بهش میدم و میگم من رفتم پای سیستمم، بعد از چند دقیقه بر میگردم و میگم برام یه لپ تاپ جدید بخر سیستمم خیلی داغونه. قول میده تا اخر مهر بخره برام.
خدا کنه رو قولش بمونه.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.