جمعه ۲۶ شهریور ۹۵
دیشب رفتیم کنسرت. دم در هدیه رو راه ندادن :| نیما بیرون موند و نگهش داشت. چند بار بهش پیامک زدم که بیام بیرون؟ همش گفت نه. خیلی عذاب وجدان کشیدم :(
کنسرت دوستش بود. پارسا . با پوریا _برادر پارسا_ و خانومش رفتیم و بعدشم رفتیم یه کم چرخیدیم. پارسا از معدود دوست های نیماست که من دوستش دارم. خیلی پسر مودب و اقا و باشخصیتیه. چند سالی از من کوچیکتره و منتظرم بزرگ بشه و ازدواج کنه تا اگه قراره با کسی بریم بیرون اون باشه نه دوستای کم شعور فعلی نیما :(
چ پست غمگینی شد :| اومده بودم شاد بنویسم.
خلاصه دیشب شب خوبی بود هر چند هنوزم عذاب وجدان دارم. کنسرته هم سنتی بود و از ساز های سنتور و دف و تار و سه تار و نی و... کلا ساز های ایرانی استفاده شده بود. جاتون سبز
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.